متن کامل خبر
اورینتالیسم و مولفههای عقلانیت غرب جدید
خلاصه خبر: حجتالاسلام والمسلمین دکتر علی فلاحرفیع مسئول نهاد رهبری دانشگاه تربیتمدرس: از مؤلفه های دیگر عقلانیت غرب جدید که از قرن 18 به این سو در زمینه رابطه ی انسان و طبیعت شکل گرفت، بهره گیری هر چه بیشتر از طبیعت و مواهب آن بود. حجتالاسلام والمسلمین دکتر علی فلاحرفیع مسئول نهاد رهبری دانشگاه تربیتمدرس در ابتدای جلسه این هفته شورای دانشگاه در ادامه مباحث عقلانیت گفتند: از مؤلفه های دیگر عقلانیت غرب جدید که از قرن 18 به این سو در زمینه رابطه ی انسان و طبیعت شکل گرفت، بهره گیری هر چه بیشتر از طبیعت و مواهب آن بود که قبلا راجع به آن مطالبی را عرض کردیم. بر اساس این مولفه، انسان باید حداکثر بهره گیری را از طبیعت داشته باشد؛ بهره گیری بی محابا و بی رحمانه. برای اینگونه بهره گیری باید طبیعت را به استخدام خود در آوریم. اندیشه استخدام طبیعت در مغرب زمین اندک اندک منجر به این شد که نه تنها طبیعت، بلکه انسان نیز باید در خدمت و بویژه در تصرف سیستم سرمایه داری باشد. با این باور که انسان های دیگر باید برای انسان برتر باشند که انسان غربی است؛ غربیان انسان های برتراند. البته آن هم نه همه غربیان بلکه تعداد اندکی که سرمایه را در اختیار دارند. این تفکر خود به خود به اینجا منجر می شد. دکتر فلاحرفیع اضافه نمودند: هرچند ظاهر تصرف طبیعت چیز بدی نیست. ظاهر سرمایه داری هم بد نیست و مقولاتی از این قبیل، لکن پشتوانه فکری و فرهنگ اینها مهم بود. ما نباید گول ظاهر را بخوریم بلکه باید به آن پشتوانه توجه کنیم و بر آن اساس برای خود برنامه ریزی داشته باشیم. در همین جا و از همین جا بود که چیزی به نام (orientalism) اورینتالیسم شکل گرفت یعنی شرق شناسی. استاد فلسفه دانشگاه تربیتمدرس افزودند: قبل از آغاز بحث در این زمینه به یک نکته اشاره می کنیم و آن اینکه بحث ما از یک سو ماهیت شناسی پدیده ی شرق شناسی نزد غربیان، به غرب جدید و مدرن مربوط است و نه غرب پیش از دوره رنسانس و مدرنیته و از سوی دیگر به رویکرد و سیاست فراگیر و کلی در این زمینه است. بنابراین ما اولا منکر یک سلسله مطالعات در مغرب زمین در زمینه شرق قبل از این دوره نیستیم و ثانیا آن مطالعات را اساسا از نظر اهداف و اغراض و متد و محتوا همانند رویکرد غالب در مطالعات پس از این دوره نمی دانیم، ثالثا در مطالعات شرق شناسی بعد از رنسانس نیز وجود تک مطالعاتی که با غرض های انسان دوستانه یا کنجکاوانه و جستجوگرانه بوده را انکار نمی کنیم، بلکه منظور رویکرد غالب و با اهداف از پیش تعیین شده و سیاست های پشت پرده در مطالعات شرق شناسی است. پدیده شرق شناسی با رویکرد ذکر شده عمدتا از اواخر قرن هجدهم و اوائل قرن نوزدهم آغاز شد و دارای ماهیت ویژه ای است که باید آن را خوب شناخت. مسئول نهاد رهبری دانشگاه تربیتمدرس خاطرنشان ساختند: از امور مستحدثه ای که پدیده مدرنیته به همراه داشت مطالعات تطبیقی بود که از درون آن شرقشناسی با رویکرد ویژه و خاص بیرون آمد. شرق شناسی چیزی مثل لوژی های دیگر همچون (ontology)، Epistemology) ،(microbiology)) و یا انسانشناسی و جامعه شناسی و غیره نبود. در پس شرق شناسی به مفهوم خاص آن یک فلسفه با اهداف و اغراض خاص نهفته بود، که حتما باید شرقیان اینها را بدانند. ایشان افزودند: اغلب ما فکر می کنیم که شرق شناسی غربیان برای این بود که صرفا شرق را بشناسند و لا غیر. یا بشناسند که شناخته باشند، مثل خیلی چیزهای که در این جهان می شناسند. یا بشناسند که کمکی به آنها بکنند. نه اصلا اینطور نیست. موضوع شرق شناسی غربیان یک پدیده ی بسیار قابل توجه است که جامعه ما و بطور کلی جوامع شرقی هنوز نسبت به آن آگاهی ندارد. دست کم آگاهی دقیق به همه ابعاد آن وجود ندارد. اگر آگاهی دقیق می داشتیم شاید طور دیگری به غرب می نگریستیم. ایشان ادامه دادند: اساسا مطالعات تطبیقی که در بسیاری رشتهها و شاخههای علوم رخ داد حتی در شاخهی فلسفه، یک سلسله زمینه های عام و فراگیر داشت و یک سلسله زمینه های اخنصاصی. از زمینه های عام می توان به عوامل پیدایش مدرنیته اشاره کرد. همین نگرش بهرهگیری و تصرف در طبیعت که شامل بهرهگیری از انسانها هم می شد و البته پیشرفت تکنولوژیک را در پی داشت از عوامل پیدایش مدرنیته نیز بود. درباره این زمینه اشاراتی داشتیم و سپس تر به مناسبت بحث به آنها خواهیم پرداخت. دکتر فلاحرفیع در ادامه سخنان خود نگاه از بالا به شرق را ازویژگیهای اورینتالیسم برشمرده و گفتند: یکی از مظاهر و خصایص این نوع نگاه خصیصه فرهنگ جدید غرب و نوع نگرش به اصطلاح فرهنگ و ماهیت آن است. (culture) در زبان های اروپایی به معنای فرهنگ در زبان فارسی است. اما این واژه(culture) در لغت به معنای پرورش، مراقبت، رشد و تربیت نفس است. این واژه در لاتین به معنای پرورش و تربیت گل و گیاه و حیوانات اهلی آمده است. برای اولین بار در دوره روشنگری فرانسه بود که به معنای مجموعه عوامل و اسباب و فرآیند تربیت و پرورش فردی و اجتماعی به کار رفت. واژه فرهنگ از قرن 18 به دنبال نهضت روشنگری فرانسه و آلمان با تمدن(civilization) گره خورد و به معنای مطلق دستاوردهای انسانی در یک تمدن تلقی شد. به نظر غربیان و در باور آنها این دستاوردها اعم از آداب ، عادات، فضائل و معارف، علوم و صنایع و غیره نشانه رشد و پرورش انسان در گذر تاریخ است که در تمدن غرب پدید آمده است. حجتالاسلام فلاحرفیع در بخش پایانی سخنان خود اضافه کردند: این گونه بود که اندک اندک فرهنگ شد مجموعه حاصل از تمدن غرب در همه ابعاد آن. لذا از نظر غربیان یا اروپائیان فرهنگ یعنی فرهنگ تمدن غربی که تمدن غالب است. این باور از قرن 19 به بعد در کتاب ها، آثار غربی، فیلم ها و همه وسائل تبلیغی زنده و غیر زنده ترویج شد. از این رو نگرش و رویکرد پیدا و پنهان پدیده شرقشناسی این شد که ما باید دیگران را بشناسیم، اما نه با نگاه همتراز و مساوی، بلکه از نگاه بالادستی. حتی اگر دیگران به ظاهر تمدنی هم داشتهاند تمدن آنها در سطح تمدن غربی نیست و اساسا فرهنگ که گفته میشود یعنی فرهنگ اروپایی. این فرهنگ غرب است که به هرگونهی ممکن باید برای شرقیان ترویج شود.اساسا عالم به دو بخش غرب و شرق تقسیم میشود. در این بین غرب غالب است و شرق مغلوب. شرقشناسی میکنیم تا ببینیم چگونه میتوان شرق را هرچه سریعتر و آسانتر غربی کرد. 24 دی 1397 / تعداد نمایش : 992
|